هزار و یک نامه به انار کوچکم (۱)
دخترکم!
الان که این نامه رو برات مینویسم، حس میکنم هنوز توی مسیرم، توی راهم و یه کوچولو از شیرینی ِ"رسیدن" رو هم با چشمهای بسته مزهمزه نکردم راستش.
رسیدن به چی؟ به لحظهای که حس کنم تونستم کسی رو دلگرم کنم، تونستم غم کوچیکی رو برطرف کنم، تونستم تاثیرگذار باشم؛ تو مسیری که بهم پیوند خورده و دارم راهشو میرم.
به خاطر همین وقتی دوستم استوری گذاشته بود:" اگه قرار باشه همین فردا بمیری، چی کار میکنی؟"
اشک تو چشمهام جمع شد از تصور نرسیدن.
از تصور ناکام موندن تو عشقی که اینهمه سال تو سرم بود. ولی خب، یه ذره بعدش با خودم فکر کردم حداقل اگه به اون لحظه نرسیدم، میتونم توی آخرین روز عمرم، سرم رو جلوی خودم بلند کنم و بگم : "حداقل توی مسیرش بودی که. مسیری که فکر میکردی درستترینه برای تو." و کمی آروم بشم.
میدونی چی میخوام بهت بگم؟ اگه نمیرسی، اگه رسیدن سخته، اگه دوره، حداقل توی مسیر باش.
۱۷ آبانماه ۱۳۹۸
- ۹۸/۰۸/۱۷