هزار و یک نامه به انار کوچکم (۲)
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۳ ب.ظ
من آدمِ " به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل"ام. یه فرهاد درون دارم که ترجیح میده یه تیشهی بیستسانتی بگیره دستش و کوه بیستون رو با اون عظمت، با هزار امید و آرزو بکنه تا اینکه دست روی دست بذاره، یا از غصه مثل مجنون راهی بیابون بشه.
من فرهادیام که ترجیح میده به کوهکن معروف باشه، حتی اگه آخرش به شیرینش نرسه.
بالاخره گر مراد نیابم، به قدر وسع باید بکوشم که.
نمیگم تو هم کوهکن باش، نمیگم به راه بادیه برو، ولی حداقل این رو از من بپذیر که حسرتِ نجنگیدن و تلاش نکردن و دست روی دست گذاشتن، حسرت ِ" حالا شاید میتونستم کوهه رو جا به جا کنم"، یکی از کشندهترین دردهای دنیاست. تو که نمیخوای سالها درد بکشی، میخوای؟
- ۹۸/۱۰/۱۴