مرهمانه

دست نوشته های یک دختر دانشجوی پزشکی که تصمیم گرفت مرهم باشه برای بیمارهاش :)

مرهمانه

دست نوشته های یک دختر دانشجوی پزشکی که تصمیم گرفت مرهم باشه برای بیمارهاش :)

مرهمانه

اینجا نوشته‌های کانالم رو باز نشر میکنم ، چون جنس مخاطب‌های اینجا رو یه جور دیگه دوست دارم :)
اگه تمایل دارید نوشته‌های بیشتری بخونید آیدی کانالم رو در تلگرامتون بزنید :
@marhamane

+اینکه نظرات بسته است ، به این معنی نیست که تمایلی به دریافت نظر و کامنت ندارم. بلکه به این معنیه که دوست دارم نظرات و حرفاتون رو صرفا خودم بخونم. لذا ؛ قسمت تماس با من ، فعاله برای حرفهاتون.

پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

هرصبح که با چشمان نیمه‌باز روی علامت پاورِ یک قاچِ سبزرنگ کیوی کلیک می‌کنم و بعد، زنبورهای کوچک به پرواز در می‌آیند و علامت پرچم استرالیا یا اوکراین و برزیل و آرژانتین در گوشه‌ی سمت چپ صفحه‌ام می‌افتد و وارد دنیای تلگرام می‌شوم، از مامان چندتا پیام پشت‌سر هم برایم می‌آید. 
مامان هرروز برایم از کانال‌های پزشکی ای که دارد، آخرین تحقیقات و یافته‌های دانشمندان در مورد "صبحانه نخوردن" را می‌فرستد. مثلا اینکه صبحانه نخوردن باعث ضعف و خستگی، پیر شدن زودهنگام، ریزش مو، چاقی مفرط، کبد چرب، کم خونی، عدم تمرکز به هنگام مطالعه و چه و چه می‌شود. پیام امروز صبح مثلا در مورد این بود که اخیرا دانشمندان ارتباط تنگاتنگی بین صبحانه نخوردن و ابتلا به سرطان یافته‌اند. 
وقتی فکر می‌کنم که مامان بین سردرد‌ها و پادرد‌ها و فشارخون گهگاهی‌اش و اینهمه دغدغه‌ی کوچک و بزرگ زندگی، صبحانه نخوردن دختر کوچکش آن‌قدر برایش مهم است که ساعت ۵ صبح که برای نماز بیدار میشود، در کانال‌ها میگردد تا ببیند این سری دانشمندان چه کشفی کرده‌اند تا برای دخترش بفرستد، دلم می‌خواهد خدا را محکم بغل کنم و روی ماهش را ببوسم و بگویم درست است که خودت با ما حرف نمی‌زنی و نمی‌توانیم ببینیم‌ ات، اما همین که یک تکه‌ی بزرگی از خودت را در قلب مامان‌ها گذاشتی، برای ما کافی است!

 

  • ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۶
  • مرهم

خسته؛ ولی خوشحال، مثل وقتی که تو بچگی از پارک برمیگشتیم خونه.
خسته؛ ولی پر از ذوق، مثل وقتی که چمدون‌هات رو بستی و فردا ۵ صبح بلیط داری. 
خسته؛ ولی آروم، مثل نفس‌نفس زدن‌های بعد از پایان مسابقه.
خسته؛ ولی راضی، مثل تیک زدن اخرین مورد از لیست‌کارهای روزانه در ساعت صفر.
خسته؛ ولی امیدوار، مثل نگاهت به آینه بعد از یه روز شلوغ.
خسته؛ ولی خوشحال و پر از ذوق و آروم و راضی و امیدوار، مثل لحظه‌ی پایانِ سالِ سومِ پزشکی. 
به همین سادگی، به همین سرعت، به همین عجیبی. 

 

  • ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۳
  • مرهم