قبل از اینکه بیام اینجا و اینا رو بنویسم، تو گوگل سرچ کردم "تعداد زبانهای زندهی دنیا". انتظار داشتم یه عدد بهم بده، ولی یه لیست داد و مجبور شدم خودم بشینم بشمرم. اگه اشتباه نکنم ۱۰۴ تا بود. چرا در این نیمهشب پاییزی تعداد زبانهای زندهی دنیا برام مهم شده؟ چون میخواستم بگم اگه ویکیپدیا میگه ۱۰۴ زبان زنده داریم، من میگم ۱۰۵ تا داریم. صد و پنجمی، زبان پزشکیه.
ترمهای اول، اصلا چرا راه دوری بریم، همون روز اول و سر کلاس آناتومی که استاد گفت انتریور و پوسترولترال، من فهمیدم که با یه زبان کاملا جدید مواجهم که هیچی ازش بلد نیستم.
بعدها رسیدم به کارنیتینپالمیتوئیلترنسفراز ها و اکستنسورکارپیرادیالیسبرویسها و گفتم نکنه این اصلا زبان نیست و دانشمندا از فرط خستگی کوبیدن روی کیبورد و نیوفولدر3شون مثلا شده دراکنکولوسمدینسیس.
ولی خب، بالاخره روز ما هم رسید. دیدی کلاس زبان رفتنی، از یه ترمی به بعد حس میکنی دیگه داری میفهمی اون صدایی که از پلیر استاد میاد چی میگه و بعدش ناخودآگاه لبخند میزنی؟
تقریبا از اواسط ترم پیش، من به چنین مرحلهای رسیدم. واژگان صد و پنجمین زبان زندهی دنیا رو میفهمیدم و نگم که ته دلم رو داشتن با پر قلقلک میدادن انگار.
حالا اما، صد و پنجمین زبان زندهی دنیا رو قد زبان مادریام دوست دارم. وقتی تو اتوبوس میشنوم که خانمه به دوستش میگه:"دکتر پاروکستینم رو قطع کرد و اسسیتالوپرام داد بهم"، عین کسی که تو شاخ آفریقا صدای هموطنش رو شنیده باشه که به زبان مادریاش حرف میزنه، ذوق میکنم! حس میکنم واقعا میفهمم چی میگه!
بعضیوقتها فکر میکنم پزشکی مثل مادریه که از دور شاهد قد کشیدن منه، شاهد بزرگ شدنمه، کاش همینطور که بزرگ میشم، علاقهام بهش هم بزرگ و بزرگتر بشه.
#آغازیکرویا
- ۲۰ آذر ۹۸ ، ۰۰:۲۶