تمام سعی ام بر اینه که از امید🌱 بگم . از لحظات خوب ، از حسهای خوب ، از تموم نیمههای پر لیوانهایی که دور و برم هست ؛ تا حسِ مثبتِ زندگی جریان داشته باشه اینجا و حالِ کسی به خاطر خوندن نوشته های من بد نشه . اما یه بار یه جا خوندم که نوشته بود ، گاهی از غمها و سختیهامون حرف بزنیم تا بقیهی کسانی که درحال تجربهی اون سختیهان ، فکر نکنن تنهان . فکر نکنن که فقط اونان که دارن با سیاهیها میجنگن ، فقط اونان که ناامید و خسته ان. گاهی وقتها انگار به اشتراک گذاشتن غمها ، بیشتر تسلی بخشه تا شادیها . من از زندگی میگم ، از اصلِ واقعیتِ زندگی که توش شادیها و غمها یه جوری به هم بافته شدن که نمیشه جداشون کرد. که نمیشه هیچ اتفاقی رو ، نه خوبِ محض دونست و نه بدِ محض . از واقعیت های زندگی ام میگم ، صاف و ساده و در یک جمله ، از جنبههای الهامبخش و امیدبخش ِ زندگی ِ دختری که تصمیم گرفت مرهم باشه :)
- ۲ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۰۹