مرهمانه

دست نوشته های یک دختر دانشجوی پزشکی که تصمیم گرفت مرهم باشه برای بیمارهاش :)

مرهمانه

دست نوشته های یک دختر دانشجوی پزشکی که تصمیم گرفت مرهم باشه برای بیمارهاش :)

مرهمانه

اینجا نوشته‌های کانالم رو باز نشر میکنم ، چون جنس مخاطب‌های اینجا رو یه جور دیگه دوست دارم :)
اگه تمایل دارید نوشته‌های بیشتری بخونید آیدی کانالم رو در تلگرامتون بزنید :
@marhamane

+اینکه نظرات بسته است ، به این معنی نیست که تمایلی به دریافت نظر و کامنت ندارم. بلکه به این معنیه که دوست دارم نظرات و حرفاتون رو صرفا خودم بخونم. لذا ؛ قسمت تماس با من ، فعاله برای حرفهاتون.

پربیننده ترین مطالب

شب‌های روشن

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ب.ظ

کم سن و سال که بودم ، شب و نیمه‌های شب برایم حرمت داشتند . وقتی اتفاقی ساعت یک یا دو شب بیدار می‌شدم ، سریع به ساعت نگاه میکردم و بعد انگار که اگر بیدار بمانم ، نگهبان خشمگین ِ شب دعوایم می‌کند ، چشم‌هایم را محکم به هم می‌فشردم تا بخوابم . اولین باری که آسمان ِ ساعت دو بامداد را دیدم ، یکی از شب‌های ماه رمضان بود . آن موقع‌ها ماه رمضان دقیقا می‌افتاد در چله‌ی تابستان . صبحش را به قول مادربزرگ‌ها ، تا لنگ ِ دراز ِظهر خوابیده بودم و خوابم نمی‌آمد . ساعت حدودا ده شب بود که کتاب "روبوت فراری" را دستم گرفتم و شروع کردم به خواندن . حتی برای اولین بار ، در اتاقم را هم بستم که کسی از روشنایی نور اتاق ، نفهمد که بیدارم . در سکوت محض خانه ، غرق ماجرای کتاب شده بودم . یک جا به خودم آمدم و ساعت را که نگاه کردم دیدم الان است که نگهبان شب بیاید و بچه‌های بیدار را با خود ببرد و بدزد . اما ، خبری از نگهبان شب نبود ! و من شاید حتی در تمام این مدت ، درآغوش ِ فرشته‌ی شب آرام گرفته بودم ! از آن شب به بعد ، شب‌های ماه‌ رمضان شده اند یک قرار هرساله برای من . برای آرام گرفتن . برای انجام کارهای جدیدِ بابرکت . برای زل زدن به سیاه‌ترین آسمان و به سفید‌ترین روزها فکر کردن . برای بیدار ماندن و در آغوش فرشته‌ی شب ، آرام گرفتن . برای فکر کردن به همه‌ی اتفاقات طی ِ روز و درس‌ها را با خود زمزمه کردن . که اصلا یکسری شب‌ها ، برای بیدار ماندن اند ؛ آنهایی که خواب اند را نگهبان خشمگین شب ، می‌دزدد و پرت می‌کند وسط سیاه‌چاله‌های دلهره و بی‌قراری .

  • ۹۸/۰۲/۲۲
  • مرهم

نظرات (۲)

:)
قشنگ نوشتین :)
پاسخ:
ممنونم :)
  • هانیه شالباف
  • 《که اصلا، یک‌سری شب‌ها برای بیدار ماندن‌اند... 》
    خیلی خوب بود، خیلی :) 
    پاسخ:
    متشکرم عزیزم ، زیبا خوندی:))