خوشا به حال شما
امسال که رفتم نمایشگاه کتاب، یک ساعتی تنها در راهروها قدم زدم و دائم با خودم گفتم :" من یه روز به عنوان یک نویسنده میام اینجا، آره مطمئنم." و روزی را تصور کردم که کتابم را امضا میکنم و با لبخند میدهم دست دخترکانی که رویای نویسنده شدن دارند. به آنها لبخند میزنم و میگویم رویایتان را فراموش نکنید بچهها. هر روز بنویسید، دنیا به نوشتههای شما نیاز دارد. اما راستش چند وقتی است که رویای نویسنده شدن را گذاشتهام داخل صندوقچهی قدیمی ذهنم، لابهلای خاطرات سیزده چهارده سالگی، کنار یاد معلم ادبیات دوران راهنماییام و فقط گاهی از دور سراغش را میگیرم. مثل دختری که به عشق قدیمیاش نرسیده باشد، هر از چند گاهی از یادش غبارروبی میکنم و بعد بغضم را فرو میخورم و میروم پی زندگیام، پی درسهایم. امروز اما دلتنگیام بیشتر بود. روز قلم، روز همهی آنهایی است که نویسنده اند _چه کتابی نوشته باشند و چه ننوشته باشند_ و رویای من را زندگی میکنند. کلمات را عجیب بلدند، حتی گاهی پیامبرگونه با قلمشان معجزه میکنند، مرهم روح اند و در یک کلام "حال خوب کن" . خوشا به حال شما و روزتان مبارک حالخوبکنها. از طرف دختری که رویای نویسنده شدن را گذاشت داخل صندوقچهی قدیمی ذهنش، لابهلای خاطرات چهاردهسالگی.
- ۹۸/۰۴/۱۴