خانم تیموریِ عزیز
ساعت یک و پنجاه دقیقهی بامداد است که یکدفعه، بی دلیل و بی آنکه بفهمم، ذهنم از جزوهی ARDS پرت میشود سمت خانم تیموری، معلم ریاضی سال پیشدانشگاهیمان، که آن اوایل از ترس و ابهتاش نفس همه بند میآمد. اما کمکم فهمیدیم قلبی از طلا دارد پشت ظاهر مردانهاش. خانم تیموری یک اخلاق جالب داشت. درصدهای آزمونمان که میآمد، دانهدانه بچهها را بلند میکرد و برای هر کداممان اصطلاحا کامنتی میگذاشت. به آنهایی که صفر درصد زده بودند با خنده میگفت:" میخوام ببینم زدی و صفر شد یا نزدی و صفر شد؟" و اگر پاسخ میشنید که " خانم زدیم و صفر شد، غلطامون ۳ برابر درستا بود!" هیچ توبیخ و تنبیه و اخمی نمیکرد و فقط میگفت:" باشه، بشین" از وسط جزوهی ARDS ، ناخودآگاه پرت شدهام پیش خانم تیموری، شاید به خاطر آنکه او تنها کسی بود که برای "تلاش" بیشتر از "نتیجه" ارزش قائل بود و این کم چیزی نیست.
- ۹۸/۰۴/۱۶